غضنفر بعد از 2سال از سربازي برميگرده، تو كوچه داداشش رو ميبينه كه ريشش بلند شده و خيلي ناراحته، ازش ميپرسه چي شده چرا ناراحتي، داداشش چپچپنگاهش ميكنه و جواب نميده!
ميره در خونه اون يكي داداشش رو ميبينه كهاون هم با ريشهاي بلند و قيافه ناراحت نگاش ميكنه، خيلي نگرانميشه، ميپرسه چه اتفاقي افتاده؟ بابا طوري شده؟ اونم محلش نميزاره!
ميرهتو خونه باباشو ميبينه كه ريشش حسابي بلند شده وخيلي ناراحته ميگه منميدونم كه نه نه طوريش شده باباش با عصبانيت ميگه پدرسوخته موقعي كهداشتي مي رفتي خدمت ريش تراش رو كجا بردی!!!!